کد مطلب:35579 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

دعوت علی از معاویه به جنگ تن به تن











در این نامه معاویه را به جنگ تن به تن دعوت می كند:


بگو با من اندر دم واپسین
چو با سایه ی مرگ گردی قرین


چو بینی به بالین خود ای دغل
خروشان و توفنده پیك اجل


به معشوق دنیا كه او را به راه
همه هستی خویش كردی تباه


چه گویی، وز او دل چسان بركنی
كه خود را در آغوش مرگ افكنی؟!


به هر جا كه شد شهوتت رهنما
به دنبال او تاختی ناروا


نه تقلید از دیو نفس و هوس
نیاسودی از حكمشان یك نفس


چه سودی گر آن دم پشیمان شوی
چو از كرده زار و پریشان شوی


پس اكنون ز كردار مذموم و بد
اگر بازگردی ترا می سزد


ز گوشت برون كن نوای نفاق
بپوشان تو چشم از همه طمطراق


كنون چشم و گوش ترا اهرمن
بپیچیده با حیله ی خویشتن


به همراه خون در رگت راه یافت
به دنبال آن خون به قلبت شتافت


معاویه، با من بگوی از كجا
كسان تو بودند فرمانروا؟


امیه، كه مرد سیاست نبود
به دنبال جاه و ریاست نبود


تو این حرص را از كجا یافتی
كه این سان پی تاج بشتافتی؟!


كدامین كسان تو بد تاجدار
كه هستی از این آرزو بی قرار؟!


به جان كسان از چه بازی كنی
در این رهگذر سرفرازی كنی


یك امروز در عرصه ی كارزار
چو گردان همی پای مردی گذار


كه تا مردمان مرد و نامرد را
شناسند و بینند خود جابجا

[صفحه 323]

چو كردیم با یكدیگر كارزار
چنین حق و ناحق شود آشكار


مگر نیستم من همان بوالحسن
كه در بدر دیدی تو پیكار من


همان جد و دایی و خال ترا
ز زندان دنیا نمودم رها


همان تیغ و بازوست اكنون بجا
اگر مرد جنگی به میدان بیا


ز ایمان به دل بسته دارم زره
نلرزد چنین دل ز هر منظره


شب و روز جانم سوی آسمان
گشوده است پر، نیست باكی ز جان


نرفتن دمی جانب انحراف
نه پایم برون شد ز راه عفاف


بدان سان كه دیدی مرا پیشتر
چنان بازیابی به آیین و فر


بدان فكر روشن دل استوار
علی (ع) هست آماده ی كارزار


هم اكنون كه بردی به بیراهه كار
پی خون عثمان كنی كارزار


تو بهتر شناسی كه عثمان كه كشت
در این جستجو باد داری به مشت


تو این میوه ی تلخ خواهی چشید
همی چون شتر ناله خواهی كشید


به قرآن پناهنده گردی ز جان
به زانو درافتاده خود شامیان


در اینجا به الحاد باشی به پا
و یا جسته ناچار صلح و صفا

[صفحه 324]


صفحه 323، 324.